لبخند تو آخرین امید من است به زندگی. لبخند تو آخرین نشانه ی قشنگ دنیاست. لبخند تو آبی آسمان است و سبزی زمین. لبخند تو نور زندگی من است خورشید خانم. لبخند تو تنها دلیل قلب من است برای تپیدن. مسایل پیش پا افتاده همیشه میگذرند. آنقدر سریع که ازخاطره شان سایه ای هم باقی نمی ماند. و چه بسیار مسایل دشوارتری که به همت و لطف خنده های تو گره از بندشان گشوده شد. افلاطونیان گویند که هرچه در عالم دنیاست سایه است از عالم بالا. دلبرک بالانشین من, گرهی گر بر ابروان تو افتد,سایه اش انسداد جریان هواست در گلوی من.
همتت بلند و دلت شاد. تمام دنیا برابر تو سنگریزه ای بیش نیست. و آن هم نیست.
جان مجتبا بخند
پانصد و هشتاد و پنج من نمک :))
عزیز دل من
فاطینازم
زندگی یک تداوم است. یه مسیر متناوب. بالا دارد و پایین دارد. مثل همین امروز. زندگی مثل امروز است. مثل صبح که نگران و آشفته بودیم, مثل عصر که صحبت کردیم, مثل تدبیر و درایت تو که آرام و شیرین مان کرد. زندگی مثل اتفاقات یک شبانه روز است که میتواند عاشقانه در بستری از درک و همدلی جریان یابد و در آغوش آرام شب پناه گیرد. زندگی تویی که بی انتها دوستت دارم جگرگوشه.
قربانت-مجتبای کوچکت
بعد یک روز چشم باز می کنی و می بینی وسط مرداد داغ داغ ، فروردین نشسته روبرویت و دارد شکوفه می ریزد روی دامنت
دوشنبه دوم مرداد ۹۶- تهران پل طبیعت، پارک آب و آتش ، پارک ملت
رفتم دو سه تا لباس خواب برای روزای نزدیک آینده خریدم نشون مجتبا دادم میگه خیلی قشنگه ولی با هر لباس خوابی که میخری چندین شب بیخوابی برای خودت جور میکنی :))
دلم گرفته و دارم به تموم احتمالای بد آینده فکر می کنم. یه چاه سیاه بی تهه آینده که از دیواراش نبودنا و درد کشیدنا و دل تنگیا و غصه ها بدبختیا می ریزن روی سرت.
برنامه روزانه: کشیک ، خواب، یکی دو ساعت سر سلامتی با یار و دوباره تکرار.
میگه کاری باهام نداری عزیزم؟
میگم کار که باهات زیاد دارم ولی این لحظه ها رو به پیش هم بودن مون می بخشم
لبخندت زیباترین و دلرباترین صحنه ی تمام عالم است. نگاهت میکنم و گویی همزمان هزارهزار دشت به گل مینشیند در چشمانم و هزار هزار رود جریان می یابد در کویر تفتیده ی سینه ام.