مرا به باده چه حاجت..

خرده حکایت های من و پسری

مرا به باده چه حاجت..

خرده حکایت های من و پسری

44

نمی فهمم چرا آدما به هم خیانت می کنن وقتی یگانه شدن این همه شیرینه!

43

دوستت دارم و بعد از این هیچ عاشقانه ای جز ما به قدر کافی کافی نیست.

آبی جان

پرواز می کنی و نگاهم به آسمان است که آبی تر می شود.

42

آبی!

شعر تو جاری


ف مثل فندق

چتر موهات پناه جدیدمان است.

عزیزروزهای آفتاب و باران

مستدام باشی

ری را

امشب مادرجون مهمون خونه مونن. خر و پفاشون اسطوره ای و بی رقیبه.

الآن که اینو مینویسم از تو اتاق صدای خر و پف بابا میاد و از توی سالن صدای خر خر مادرجون.

ری را

صدا می آید امشب...

آوازهای آدمیان را من دارم از بر...  ینی مثلا با چشم بسته هم میتونم صدای خروپف شونو از هم تشخیص بدم.

40

یادم نرفته ، شیرینی قبولی آیین نامه موند برای وقتی که دست هام رو گره زدی به دست هات 

دندانهایش

حالت کنونی: مست از دیدن ردیف آن 32 مروارید درخشان و بی مثال.

40

حالت کنونی : حرف زدن مضحک بعد ارتودنسی 

39

توییترهیچی نمی گه، خب کجا بودیم؟

نماد

دیشب خواب دیدم دارم میوه ی کاج میچینم. چنتا چیده بود.  چشمم افتاد به دوتا بزرگ و خوشرنگ و شکفته ش. از ذوق تقدیم کردنش به تو داشتم به بالا رفتن از درخت فکر میکردم.

بهار آورده ام

یه روزی هم عکس آدم برفیای خوشگل رو  قاب  میکنیم و میذاریم روی دیوار. عکس پروفایلمونو میذاریم دوتا درخت سرسبز و بهاری.

38

توییتر چی میگه؟

37

 نشسته بود برای کادوها و کتاب هایی  که توی این چند ماه با ذوق و عشق برایم خریده کاردستی درست کرده بود، یک جعبه ی بزرگ با تزیین شعر و کاغذ رنگی .

 جعبه بوسیدنی بود، مثل دست هاش، مرد خوب همیشه.

36

چند روزی‌هست که رژیم گرفتم و تا آخر تابستون قراره برگردم به ۵۴، مجتبا هم مثل همیشه همراهمه و دلگرمی ^.^