به مبدا زمان فکر می کنم و به چشم هات ؛
همه چیز به چشم های تو ختم می شود. زل می زنم به آن مردمک های سیاه ، می بینم که چیزی در آن ها منفجر می شود و بعد .. جهان آغاز می شود.
شیرینم؛ مثل وقتی که نیمه های شب خودمو از سرما می پیچم توی گرمای تنت ..