مرا به باده چه حاجت..

خرده حکایت های من و پسری

مرا به باده چه حاجت..

خرده حکایت های من و پسری

دلتنگی

اغلب دلتنگی قرین غم به ذهن میرسد. کیفیتی حزن آلود.

بی هیچ توضیح اضافه ای، مدتی است که زیاد دلتنگ میشوم و همزمان احساس خوشحالی عمیق و شیرینی در دل خویش می یابم.  معنای جدیدی برای دلتنگی دریافته ام؛ دلتنگت می شوم و بینهایت خوشحال از اینکه تو را دارم. دلتنگ میشوم و سراسر وجودم مشتاق و ارزومند وجود نازنین توست و خوشا به من که نیازم همه تویی و جاره ام همه تو

هربار که دلتنگ می شوم لحظه ها رو شمارش می کنم تا دیدار دوباره ی تو که بهار است و دل و جان را تازه میسازد.

با تو بودن دلتنگی را بازتعریف کرده است.

حالا دلتنگی برایم کیفیتی است نشاط آور. یاد آور آنکه نازنینی در گوشه ای از جهان هست که چاره ی تمام نیازهاست. دلتنگ که میشوم به تو فکر می کنم و اینکه چقدر خوشبختم که دل به مهرت داده ام.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد