مرا به باده چه حاجت..

خرده حکایت های من و پسری

مرا به باده چه حاجت..

خرده حکایت های من و پسری

17

تب دار دراز کشیده  کنار بخاری ، جوجه به بغل ، نمی داند برای این مدل نگاه کردنش که پر از خستگی  ست هم جان می دهم.

16

یک خوبی  همراهی‌ با آقای میم این است که گاهی وقت ها تو نمی دانی قرارست در آغوشش متولد شوی. امروز من یکی از آن لحظه ها را داشتم./ سی و یک فروردین ۹۵

15

کارگران مشغول کارند ، جاده باریک می شود و خطر سقوط! 

14

اشتراک‌ با به نمایش گذاشتن فرق دارد.