مرا به باده چه حاجت..

خرده حکایت های من و پسری

مرا به باده چه حاجت..

خرده حکایت های من و پسری

60

جلسه ی  خواستگاری خوبی بود، گفتیم و آشنا شدیم و خندیدیم، سلفی هم گرفتیم : دی


+قرار یکی شدن 

نظرات 1 + ارسال نظر
مجتبا شنبه 28 مرداد 1396 ساعت 02:04

و قرار گذاشتیم که عمری به صداقت گذرانیم.
و من هنوز مست آن چشمهام و جامانده در گرمای آن دست که به من سپردیش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد