مرا به باده چه حاجت..

خرده حکایت های من و پسری

مرا به باده چه حاجت..

خرده حکایت های من و پسری

54

برنامه روزانه:  کشیک ، خواب،  یکی دو ساعت سر سلامتی با یار و دوباره تکرار. 

53

میگه کاری باهام نداری عزیزم؟

میگم کار که باهات زیاد دارم ولی این لحظه ها رو به پیش هم بودن مون می بخشم


52

رسیدم به اونجا که بنویسم یا چی رو بنویسم؟ 

 .‌‌. خرده نویسی که من باشم ! 

نامه ی دوم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

51

خوشحال، غمگین، ذوق زذه، منتظر، راضی ، گله مند، عصبانی، عاشق یا نگران ، مستم می کند با حالت  ظریف چشم هاش.

50

تو دور بودی و بلند ور نه ستاره ی من نمی شدی..

49

نقش ‌‌‌‌ پر رنگ ، زیر پتو!

نامه ی اول

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

47

 اسکار قشنگ ترین تصویر هم می رسه به چهره ی خواب اآلود و راضی  یار

46

ترمیم جای زخم ، صد در صد تضمینی

45

عاشق زمزمه می کنه فریاد نمی کشه..

44

نمی فهمم چرا آدما به هم خیانت می کنن وقتی یگانه شدن این همه شیرینه!

43

دوستت دارم و بعد از این هیچ عاشقانه ای جز ما به قدر کافی کافی نیست.

42

آبی!

شعر تو جاری


40

یادم نرفته ، شیرینی قبولی آیین نامه موند برای وقتی که دست هام رو گره زدی به دست هات